“مصطفی خدا “زندگینامه و خاطراتی از سردار سرلشکر شهید حجتالاسلام مصطفی ردّانیپور است. سردار ردّانیپور در یکم فروردین سال ۱۳۳۷
در اصفهان چشم به جهان گشود و در عملیات والفجر۲ و تاریخ پانزده مرداد ۱۳۶۲ به شهادت رسید
در بخشی از کتاب مصطفای خدا میخوانیم:
طلبهی جوان آنقدر زیبا صحبت میکرد که همه را به وجد میآورد. قدرت بیان او بسیار بالا بود. مخصوصاً زمانی که از امام زمان (عج) میگفت. آنقدر
عاشقانه با آقا درد دل میکرد که همه اشک میریختند
عملیات فتحالمبین به اهداف خود دست یافت. اما تعداد مجروحان و شهدا بسیار زیاد بود. طوری که همه فرماندهان میگفتند: باید بقیهی نیروها برای
استراحت به مرخصی بروند
جلسهی فرماندهان برگزار شد. حسن باقری در جلسه حضور داشت. او بنیانگذار اطلاعات و سازمان رزم سپاه بود. مصطفی علاقهی خاصی
به حسن داشت
در آن جلسه برادر باقری از فرماندهان تیپ و لشکرها خواست که نیروها را برای ادامهی عملیات آماده کنند،اما خود فرماندهان هم خسته بودند
آنقدر که همگی میگفتند: باید به نیروها استراحت داد
حسن باقری همچنان اصرار میکرد. او تأکید میکرد: برادران، همانطور که ما و شما خستهایم دشمن ما هم خسته است. باید ضربهی کاری را
برای آزادی خرمشهر وارد کنیم و …
در این میان یکی از کسانی که در تأیید سخنان ایشان صحبت کرد مصطفی بود. او با بدنی زخمی و خسته شروع به صحبت کرد. استدلالهای
برادر باقری را تأیید کرد و با قاطعیت گفت: من با نیروها صحبت میکنم. حرف ایشان درست است. باید عملیات ادامه یابد
این جنگ آن قدر حرف گفتنی دارد که اگر ده ها سال هنرمندان ما و افراد خوش ذوق و با ابتکار بنشیند و در جز جز آن کار کنند باز هم حرف های
گفتنی خواهد داشت…
هنوز دیدگاهی وجود ندارد